سرفصل های نوشتار
- پیام هوش هیجانی
- دسته بندی هوش هیجانی
- سه مولفه اصلی هیجان
- چگونه می توانیم رفتارمان را مدیریت کنیم و رفتار هیجانی از خودمان نشان ندهیم؟
- چند مهارت برای ارتقا هوش هیجانی
حرف اول در این آموزش
در سال 1995 گلمن، متخصص علوم رفتاری موضوع هوش هیجانی را به سازمان ها آورد و در بحث رفتار سازمانی و در مباحث رهبری آن را مطرح کرد. اگرچه ما الان هوش هیجانی را به گلمن نسبت میدهیم ولی پیش از او افراد زیادی در این زمینه کار کرده اند و نکته جالب در مورد هوش هیجانی، این است که موضوع هیجانات و مدیریت آن بسیار به زمانهای پیش از این برمیگردد، ارسطو در کتاب اخلاقیات خودش به این موضوع اشاره کرده است.
پیام هوش هیجانی
به موازات هر جریان فکری، منطقی و عقلایی، ما یک جریان احساسی و عاطفی هم در تصمیم گیریهایمان داریم و برخلاف آموزه های قبلی که گفته میشد مدیران خوب، مدیرانی هستند که وقتی میخواهند تصمیم گیری کنند از احساساتشان دوری میکنند و فقط بر اساس منطق تصمیم گیری میکنند، هوش هیجانی اشاره میکند که اتفاقاً ما به عنوان یک مدیر خوب باید بتوانیم از احساسات و عواطفمان استفاده کنیم ولی نه بصورت غیرکنترل شده، بلکه با مدیریت آن میتوانیم از این انرژی بسیار زیادی که در خودمان و در دیگران وجود دارد در راستای ارتباطات بهتر، کار تیمی و دستیابی به اهداف سازمانی استفاده کنیم.
دسته بندی هوش هیجانی
1. هشت هیجان اصلی از دید گلمن : خشم، اندوه، ترس، شادمانی، عشق، شگفتی، نفرت و شرم
2. شش هیجان اصلی یونیورسال : شادی، شگفتی، ترس، غمگینی، خشم و نفرت
سه مولفه اصلی هیجان
1 . شناختی: هیجاناتی که ما در لحظه نشان میدهیم، از باورها و مدلهای ذهنی که از قبل در ذهنمان طراحی شده است می آیند و این مدلهای ذهنی و باورها تبدیل به یک الگوی احساسی شده است. به همین خاطر است که ما با یک مولفه و محرکه بیرونی روبرو میشویم بلافاصله آن الگو فعال میشود و آن هیجان خاص بر اساس آن الگو خودش را نشان میدهد.
مولفه شناختی ما را به سمت این نکته میبرد که با توجه به تعریفی که از هوش هیجانی میکنند« تفکر در مورد احساسات» که خود یک پارادوکس است که ما چگونه میتوانیم در مورد احساساتمان تفکر داشته باشیم و آیا وقتی صحبت از احساس میکنیم اصلا تفکری هم وجود دارد؟ مولفه شناختی میگوید بله وجود دارد، در حقیقت شیوه اندیشیدن ما و مدلهای ذهنی که ما داریم، بخشی از هیجانات ما را شکل میدهند و به همین خاطر هم هست که اگر ما بتوانیم افکار، باورها و انتظارات خودمان را مدیریت کنیم، قاعدتاً بخش بزرگی از این هیجانات را میتوانیم تحت مدیریت خودمان بیاوریم.
2. فیزیولوژی: تغییراتی است که در بدن ما بر اساس هیجانات و احساسات ما بوجود می آید. مثلاً ضربان قلبمان بالا میرود، عرق میکنیم و... همه اینها مولفه های فیزیولوژیکی هستند که به واسطه هیجان ما شکل میگیرند.
3. رفتاری: اشاره دارد به اینکه جلوه بیرونی آن هیجان چه خواهد بود و ما از خودمان چه واکنشی نشان میدهیم. آن چیزی که دیگران از ما میبینند بیشتر مولفه رفتاری و فیزیولوژیک است در حالیکه مولفه شناختی همواره پنهان میماند و نه خود ما و نه دیگران خیلی وقتها از آن مطلع نیستیم.
دوره آموزشی مدیریت اجرایی حرفه پلاس
چگونه می توانیم رفتارمان را مدیریت کنیم و رفتار هیجانی از خودمان نشان ندهیم؟
یکی از ویژگیهای هوش هیجانی اینست که آموختنی و اکتسابی است و ما در طول زمان با تمرین و مهارت آموزی میتوانیم کاری کنیم که الگوهای ذهنی ما تغییر پیدا کند و آنچه که در مدارهای کوتاه مغز ما در حال فعال شدن است تحت مدیریت ما بیاید و ما تلاش کنیم که بخشی از هیجانات تند و خارج از مدیریت خودمان را کنترل کنیم و مغز ما اصولاً به ما فرمانهای هیجانی تند ندهد، به این ترتیب آنچه که باقی میماند برای اینکه تبدیل به رفتار شود، راحت تر میتوانیم مدیریت کنیم.
برای اینکه پاسخ هیجانی تولید شده توسط مغز ما قابلیت مدیریت داشته باشد دو عامل مهم را باید استفاده کنیم:
آ) خودآگاهی: آیا ما خودمان در مورد احساسات، هیجانات و عواطف خودمان آگاهی داریم. آیا میدانیم کی عصبانی میشویم و در چه مواقعی نفرت به سراغمان می آید. برای اینکه آگاهی پیدا کنیم و در مورد هیجاناتمان تفکر کنیم لازم است تا تمرین کنیم.
ب) آگاهی اجتماعی: با شناخت بهتر افرادی که با آنها ارتباط داریم، میتوانیم پاسخ هیجانی مغزمان را بهتر مدیریت کنیم. با شناخت بهتر نسبت به افراد، جامعه و محیطی که درآن هستیم، سطح انتظارات ما مدیریت میشود و ما میدانیم در مواجه با هر کس چه عواملی ممکن است ما را به هیجانات بالایی برساند و یا عواطف ما را به شکل غیرقابل کنترل تحریک کند. همینطور میتوانیم متوجه شویم از هر فردی به چه میزانی می توانیم انتظار داشته باشیم و به این ترتیب انتظاررات بیش از اندازه خودمان را مدیریت میکنیم.
گام بعدی ما این است که رفتارهایمان را مدیریت کنیم و به جای رفتار هیجانی، رفتار مدیریت شده از خودمان نشان دهیم. اینجا موضوع خود مدیریتی مطرح میشود . اینکه ما باید بتوانیم بخش بزرگی از رفتارهای خودمان را تحت کنترل مدیریت خودمان داشته باشیم. وقتی در جامعه ای زندگی میکنیم که تعارضات مخرب درآن وجود دارد، مدیریت تعارض یکی از آن آیتمهایی است که ما باید خیلی خوب بلد باشیم، اینکه ما چگونه بتوانیم احساسات و عواطف خودمان را تحت کنترل نظارت خودمان داشته باشیم.
اگر ما خودآگاهی بالایی داشته باشیم و آگاهی اجتماعی خیلی خوبی داشته باشیم، شانسمان برای اینکه بتوانیم خودمان را مدیریت کنیم بالاتر است و اگر ما از خودآگاهی پایینی برخوردار باشیم بطور طبیعی خودمان را به شدت و سخت میتوانیم مدیریت کنیم و احتمال و شانس بسیار کمی برای مدیریت خودمان وجود خواهد داشت.
چند مهارت برای ارتقا هوش هیجانی
1 . در بخش خود آگاهی: آگاهی از عواطف، احساسات خود، ارزیابی دقیق آنها و نهایتاً اعتماد به نفس ناشی از شناخت و ارزیابی دقیق احساسات، عواطف و هیجاناتمان است.
2. در بخش آگاهی اجتماعی: همدلی، آگاهی از شرایط خاصی که سازمان دارد و آگاهی از محیطی که در آن هستیم از اهمیت بالایی برخوردار است.
3. در بخش مدیریت خودمان: چگونه میتوانیم روی عواطف و احساساتمان کنترل داشته باشیم، در قبال آنها شفافیت داشته باشیم ، قابلیت سازگاری خودمان را با محیط اطرافمان داشته باشیم، فردی باشیم که خود انگیزه باشیم و همواره به دنبال موفقیت های بیشتر باشیم و برای آن تلاش کنیم.
4. در بخش مدیریت ارتباطات: چگونه رهبری الهام بخش باشیم، بتوانیم افراد را مبتنی بر استعدادهایشان شناسایی و پرورش دهیم، بتوانیم روی افراد تاثیر مثبتی داشته باشیم، تغییرات سازمانیمان را بخوبی جلو ببریم، تعارضات مخرب را بتوانیم در سازمانمان به حداقل ممکن برسانیم، بتوانیم پیوندهای سازنده و مولدی را در سازمانمان ایجاد کنیم و نهایتاً یک همکاری تیمی بالایی را در سازمانمان توسعه دهیم.
حرف آخر در این آموزش
رهبران متمایز در دنیا، همزمان از دو بال برای رهبری استفاده میکنند، یکی عقل و مغز است و یکی قلب و احساس. رهبرانی که هوش هیجانی بالایی دارند معمولاً تاثیر مثبت بسیار زیادی روی دیگران میگذارند و در محیط کارشان مورد علاقه و محبوب دیگران هستند. آنها این توانایی را دارند که خارج از چارچوب های رسمی سازمان، تیمها را تشکیل دهند، نقشهایی به افراد دهند، مسئولیتهایی به افراد دهند و افراد با جان و دل برای آنها کار کنند و برای آنها تلاش کنند و در قالب یک تیم بتوانند سازمان را به سمت اهدافشان جلو ببرند.
موضوعات مرتبط