سرفصل های نوشتار
حرف اول در این آموزش
اقتصاد رفتاری (Behavioral Economic) یک دانش بین رشتهای است. تیلر می گوید: اقتصاد فقط شرط عقلایی بودن نیست، احساس و ریسک در تحلیلهای ما در زمینه مدیریت منابع انسان، آموزش سازمان ها و از همه مهمتر فروش کالاها و خدمات به شدت اثرگذار است.
اقتصاد از دوران اولیه خودش حتی از زمان ارسطو و افلاطون تا زمانی که کلاسیکها توانستند آن را منسجم و فرموله کنند برحسب رفتار اجتماعی افراد شکل گرفته است. امّا کم کم روانشناسی از آن دور شد و ریاضی و اقتصادسنجی یکی از شاکلهها و بالهای اساسی آن گردید.
قانونی در اقتصاد وجود دارد به عنوان قانون تقاضا، کالایی که گران شود کمتر میخریم و کالایی ارزان شود بیشتر میخریم. اما گاهی این قانون نقض می شود و اتفاق برعکس می افتد این موضوع ریشه در اقتصاد رفتاری دارد. ترس از دست دادن کالاها، ترس از گران شدن آنها، ترس از لوکس شدن یا ممنوع شدن واردات و ... باعث خریدهای بیشتر می شود.
در اقتصاد رفتاری، رفتار انسانها و حسی که در بازاریابی، فروش و مدیریت استراتژیک در موردش بحث میکنیم که ما با دلمون خرید میکنیم و با عقل و منطقمون توجیه میکنیم را مورد بررسی قرار می دهیم.
اقتصاد جرم و جنایت
در اقتصاد رفتاری برخلاف تصوری که فکر میکنیم اکثر جنایتکارها آدمهای مریضی هستند که تحت تأثیر فشار اجتماعی و در واقع روانی دست به جنایت میزنند اتفاقاً آنها بسیار عقلایی رفتار میکنند و هزینهی جرم و جنایت رو نسبت به منافع و دستاوردهای که نسبت به اون جنایت میتوانند به دست آورند را میسنجند.
گری بیکر در اقتصاد جرم و جنایت میگوید: هزینهای که برای سوخت شدن اطلاعاتت قرار میدهید چقدر است؟ هر چی هزینهی سوخت شدن و رانت اطلاعات بالا رود احتمال فساد، رشوه، اختلاس کمتر میشه. مثلا ایجاد شغل برای دولت هزینهی گزافی ایجاد میکند. اما همین هزینه باعث میشود احتمال فساد کمتر و در نتیجه جرم و جنایت کمتر شود.
اقتصاد تبعیض
اقتصاد تبعیض در مورد سیاه پوستها و سفید پوستها و حتی مردها و زنان مطرح شده است. گری بیکر اعتقاد دارد که الزاماً به خاطر زن بودن یا مرد بودن تبعیض اتفاق نیفتاده است. تبعیض اگر در تفاوت دستمزد است قبل از زن و مرد بودن سر کار یا سیاه پوست و سفید پوست بودن کارگر در سازمان این تبعیض اتفاق افتاده است.
اقتصاد ازدواج و روابط خانوادگی
بیکر باز هم جزء اولین کسانی است که این زمینه از اقتصاد رو با مباحث جامعهشناسی و روانشناسی تلفیق کرد. او اعتقاد دارد که انسانها همانند بنگاههای اقتصادی که به دنبال حداکثر کردن سود هستند، خانوادهها هم دقیقاً مثل بنگاههای اقتصادی عمل میکنند. هر چه جستجوها برای پیدا کردن شریک زندگی افزایش پیدا کند شما به اطلاعات بهتری دست پیدا میکنید و مطلوبترین انتخاب را انجام می دهید.
تقسیم بندی کالا
در اقتصاد تقسیمبندی کالاها گستردهتر از مدیریت است. در مدیریت کالاها به دو دسته بادوام و بیدوام تقسیم بندی می شود. اما در اقتصاد کالا شامل: مکمل و جانشین، پست و لوکس و پر کشش و کم کشش تقسیم می شود.
اینجا کشش به عنوان توانمندی بازار شاید از یک دید دیگه باشد. از این بابت که شاید شما الزاماً نباید با گران کردن محصولات فروش رو بالا ببرید. در استراتژیک مدیران خیلی از مواقع با کاهش قیمت میتوانند محصولات را بفروشند ولی آیا این اتفاق در همه زمینهها میتوانهد بیفتد؟ خیر. این زمانی اتفاق میافتد که کالای کم کشش بوده و حساسیتش نسبت به قیمت کم باشد. پس کالاها براساس رفتارهای احساسی، فرهنگی و حتی این که شما چه تحصیلاتی دارید، چه سن و جنسیتی هستید، بر قیمت کالا و در نهایت شما اثرگذار هست.
طبق علم اقتصاد فرزند یک کالای نرمال باید تصور بشود. کالای نرمال کالایی است که وقتی درآمد افزایش پیدا میکند باید آن را بیشتر و بهتر بخرید. اما در واقعیت میبینیم وقتی که درآمد افراد افزایش پیدا میکنه تعداد فرزندان کاهش پیدا میکند پس فرزنذ کالای پست می شود. کالای پست کالایی است که با افزایش درآمد نه تنها کالا را بیشتر نمیخرم بلکه خریدم را کمتر میکنم زیرا یک مرحله اجتماعی رسیده ام و تمایل به خرید کالای پست کمتر میشود.
آقای گری بیکر توضیح میدهد که اگر فرزند را به عنوان کالا کمی در نظر بگیرید طبق علم اقتصاد کالای پست محسوب میشود اما اگر کیفیت را در نظر بگیرید فرزند نه تنها کالای پست نیست بلکه کالای نرمال هست. یعنی خانوارها هرچه افراد و خانوادهها دستمزدشان بالاتر میرود کیفیت فرزند داشتن را افزایش میدهند. کشش کالاها براساس رفتار ما توصیف میشود و این کشش الزاماً به قیمت نیست.
- هر چه سطح درآمد افراد افزایش پیدا میکند انتخابها زمان بیشتری میطلبد. افراد جستجوها برای پیدا کردن شریک عاطفیشان افزایش می یابد.
- هر چه درآمد افراد افزایش پیدا میکند تمایل برای باروری کاهش پیدا میکند امّا کیفیّت فرزندان افزایش می یابد.
- هر چی درآمد افراد افزایش پیدا میکند محل زندگی از محل کار فاصله می گیرد. افراد تمایل پیدا می کنند در مناطقی با
- چشمانداز زیبا و درواقع پاکی هوا و به دور از آلودگی صوتی در متراژ بزرگتری زندگش کنند.
- طبق پژوهشها افراد با سطح درآمد بالا تمایل دارند که به مناطقی بروند که افراد کمتری آنها را تجربه کردند.
- هرچه سن افراد بالاتر رود یعنی از 35 بالاتر تمایل به کاهش فاصله میان محل کار و زندگی اتفاق می افتد. با افزایش سن تمایل به نزدیک شدن محل زندگی به محل کار افزایش پیدا میکند. در واقع سن یکی متغییرهای اثرگذاری است که اثر درآمد را بر مسافت بین محل کار و زندگی خنثی می نماید.
موضوع مهم بعدی در خصوص درآمد این است که برای خیلی از افراد رفاه نسبی در حین این که درآمد کسب میکنند مهم است. حتی در زمینه بحث خانواده آقای بیکر اینطور توضیح میدهند که هر چقدر زنان درآمد بالاتری داشته باشند و دستمزدهای بالایی رو تجربه کرده باشند هزینه فرزند و زمانی که برای فرزند باید قرار بدهند بیشتر میشود و به تبع آن تمایل به باروری کمتر و همینطور هر چقدر حمایت دولت از دوران پیری افراد در جامعه خوب باشد نرخ باروری در آن جامعه کمتر میشود. زیرا در خیلی از جوامع اعتقاد داریم که خانوارها به خصوص در گذشته فرزند را به عنوان عصای پیری نگاه میکردند.
هر چه بحثهای بهداشتی و درمانی و تأمین اجتماعی پر رنگتر باشد و هر چه زنان در جامعه فعالتر باشند تمایل افراد برای کار در خانه کم رنگتر شده و مردان هم در کار خانه همکاری کنند منجر به کاهش باروری خواهد شد.
تیلر که برنده جایزه نوبل است کتابی را به اسم سوقولمه ارائه کردند. به جای این که مثل دولتها آزادی آدمها را بگیرید و با مالیات بستن و اجبار کردن و محدود کردن آنها را به راه بهتر و زندگی سالمتر و عمر طولانیتر هدایت کنید، با تلنگر زدن و سوقولمه زدن و هدایت کردن به مسیر بهتر آنها را راهنمایی کنید طوری که که خودشان احساس کنند که راه درسترا انتخاب کردند. آقای تیلر در واقع به جای ممنوعیت، محدودیت، تعرفه، مالیات و اجبار که آزادی انتخاب را از آدمها میگیرد اعتقاد دارد که انسانها باید آزاد باشن اما ما اقتصاد دانها، سیاستگذاران نباید نسبت به مسیر انتخابی آدمها بیتفاوت باشیم. چون آدمها برخلاف فرض اساسی اقتصاد عقلایی فکر نمیکنند و بهینهترین انتخاب را ندارند.
حرف آخر در این آموزش
به عنوان یک اقتصاددان کاری کنیم تا مردم کار درست را انجام دهند. این کار را طوری انجام دهیم که انگار مردم خودشان به این نتیجه رسیده اند و آن را انجام داده اند. به این معنی که آن ها متقاعد شده اند که این کار به نفع خودشان هست و خودشان این مسیر را بدون هرگونه اجباری انتخاب کرده اند.
موضوعات مرتبط