سرفصلهای نوشتار
حرف اول در این آموزش
ابعاد یک مدیر چیست؟ چرا برخی مدیران ما برای اینکه کارشان پیش برود باید 24 ساعته در کنار شرکتشان باشند و برخی دیگر با 2 تا 3 ساعت در روز در کنار شرکت و کسب و کارشان خیلی راحت پیش میروند؟ در این نوشتار سعی داریم تا به چرایی این موضوعات بپردازیم.
1 . پایه هرم: برنامه ریزی، سازماندهی منابع، هدایت و رهبری منابع، کنترل، بیشتر مدیران ما در این پایه قرار دارند یعنی تلاششان را میکنند که خوب برنامه ریزی کنند، بتوانند منابعشان را اعم از منابع انسانی یا منابع مالی را خوب مدیریت کنند، تیمهایشان را که قرار است فعالیت کنند، درست هدایت کنند و بعد نتایج را کنترل کنند که به آن نتایج برسند و عملاً در آن گرداب میافتند، چرا که این 4 مهارت از آن مهارتهایی هست که در طول زندگی آنها را درگیر خواهد کرد.
2. لایه دوم: انگیزه دادن به نیروی انسانی، آموزش و کوچینگ، درگیر کردن نیروی انسانی در کار. عملا یک مدیر بعد از یادگیری مهارت های پایه باید این مهارت ها را بیاموزد.
3.لایه سوم: Self-Management (مدیریت خود)، جزو مهارتهایی است که یک فرد یا یک مدیر باید پخته تر شود، باید بلد باشد که هم بتواند خودش و هم زمانش را مدیریت کند.
4. راس هرم: رهبری، یک مدیر تبدیل به رهبر میشود و نیروها از او حرف شنوی دارند. این حرف شنوی را با علاقه انجام میدهند در نتیجه کاری را که انجام می دهند از صمیم قلب است.
در درجه اول یک مدیر باید سازمانش را متناسب با شخصیت خودش شکل دهد، اگر یک مدیر زئوس است، سازمانی زئوسی باید داشته باشد. اگر آپولو است، یک سازمان منظم و مرتب باید داشته باشد. اگر هرمس است، یک سازمان مبتنی بر کار گروهی داشته باشد. در صورتی که مدیر و یا رهبر سازمان، سازمان را متناسب با تیپ شخصیتی خودش شکل بدهد، آرامش و راحتی بیشتری را با تکامل تیمش خواهد داشت چرا که تیمش با دوست داشتنهای آن مدیر کار میکنند.
همه فکر میکنند زمانیکه منابع انسانی یا نیروی انسانی با یک مدیر بداخلاق رو به رو میشود، ریزش زیاد میشود، منابع انسانی فرار میکنند، روحیه سازمانی پایین میآید، تنش بالا میرود، اما سازمانهایی هستند که با وجود مدیر بداخلاق، با موفقیت به جلو میروند.
منابع انسانی و استفاده درست از منابع انسانی و هوشمندی که نیاز است یک مدیر داشته باشد میتواند بر موفقیت سازمان تأثیر بگذارد. نقطه ضعف بیشتر مدیران ما این است که نمیتوانند از توانایی منابع انسانی خود استفاده کنند. شما اگر بدترین مدیر هم باشید با انگیزه دادن به منابع انسانی، باز هم میتوانید از توانایی افرادی که در سازمانتان هستند استفاده کنید.
شما به عنوان یک مدیر 8 ساعت بیشتر زمان ندارید. در سازمانتان 100 نفر نیرو دارید، و میخواهید 800 ساعت زمان را مدیریت کنید، پس باید کاری کنید که خودشان، خودشان را مدیریت کنند.
بیشتر بخوانید: مروری بر مدل تعالی منابع انسانی 34000
1 . آ) انگیزش: باعث میشود تا نیروها برای انجام کار بهتر، انرژی بگیرند.
ب) آموزش و کوچینگ: باعث میشود تا نیروها با ذهنیت ما همسو باشند و بدانند که ما چه میخواهیم و دقیقاً همان چیزی را که ما میخواهیم اجرا کنند.
ج) درگیر کردن نیروی انسانی: نیرو آنقدر درگیر کار باشد که نتواند به کار دیگری بپردازد.
2. قانونگذاری: یک مدیر باید قانون بگذارد و قانونش را بدون کم و کاستی اجرا کند. ما یک سازمان با یکسری قوانین و تعدادی سازوکار داریم که افراد وارد آن بازی میشوند و اگر از آن بازی خارج شوند، اتوماتیک وار از تیم بیرون می افتند.
3. جانشین پروری: باید این حس را در سازمان به وجود بیاوریم. سازمانی که میخواهد خودش کار کند و خودکار باشد یک حس باید در آن وجود داشته باشد که صندلی ای که من روی آن نشستم، ممکن است فردا به کس دیگری واگذار شود و آنقدر افراد قابل وجود دارند که اگر من کارم را درست انجام ندهم آن فرد قابل جای من را میگیرد.
مدیران ارشد برای اینکه بتوانند سازمان خوبی داشته باشند باید به این نکته دقت کنند که نیروی انسانی انرژی کسی که از آنها پشتیبانی میکند و آنها برای او کار میکنند را مثل یک رهبر احساس کند که در مواقع سخت در کنار آنها می ایستد و آنها را ساپورت میکند و به همان نسبت که از آنها کار میخواهد از آن طرف سرویسهای لازم را میدهد. در این صورت تیم میتواند با رهبرشان کاملاً احساس نزدیکی کند و آن قسمت شخصی خودشان را که عشق و علاقه به رهبر یا مدیر است استفاده کنند تا تیم حفظ شود.
حرف آخر در این آموزش
گاهی در سازمانهای ما تیمها چه کارشان را درست انجام بدهند و چه کارشان را درست انجام ندهند نتیجه نمیگیرند در حالیکه تیمهایی میتوانند ماندگار باشند که نتایج شان را به طور ملموس و مستقیم لمس کنند.
بیشتر بخوانید: چگونه با تعارض سازنده عملکرد سازمان را بهبود بخشیم